خيلي به بيدار ماندن در دل شب توصيه شده است. لغت «تهجد» به معناي عبادت در شب نيست، بلكه به معناي بيدار ماندن در شب است. نميخواهم بگويم كه نبايد نماز شب خواند، بلكه ميگويم قرآن ميفرمايد: «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً . 79/اسراء »، يك تكهاي از شب را بيدار باشيد. اگر نماز شب هم نميخوانيد، تكهاي از شب را بيدار باشيد و در كار و بار عالم و خود تأمل و تفكر كنيد. اما متأسفانه ما چنين نميكنيم و يا كم ميكنيم.
به تعبير خليل جبران علي(ع) شبها با خدا مسامره داشت و در گوش خدا نجوا ميكرد (مسامره به معناي نجواي عاشق و معشوق در گوش يكديگر در دل شب است. سَمَر به معناي واقعه شبانه، يا قصه شب است). انسان بايد در دل شب بيدار باشد.
وقتي من بچه هشت ساله بودم، مرحوم الهي قمشهاي كه با پدر من پسرعموي هم بودند، شبزندهداريهاي خيلي عالي داشتند. پدر من از بچگي به من ميگفتند كه پهلوي آقاي الهي قمشهاي بخواب تا ببيني كه ايشان شبها چه ميكنند. من نميفهميدم كه ايشان شبها چه ميكنند، به چه معناست. يادم ميآيد كه ايشان شبها بيدار ميشدند و مطالعه ميكردند و پدرم مرا تشويق براي مطالعه تابستانها ميكرد. ايشان به شهر ما آمدند. ما باغ فراوان داشتيم. چند شبي ايشان را به باغ دعوت كرده بوديم. پدرم نميگذاشتند ما در باغ بمانيم. ما بچهها بايد برميگشتيم.
يك شب من گفتم كه ميخواهم امشب اينجا بمانم تا ببينم، ايشان چه كار ميكنند. اولين بار بود كه پهلوي ايشان خوابيدم. خوابم نميبرد تا ببينم ايشان چه ميكنند. يك بار ديدم ايشان بلند شدند و وضو گرفتند و در تاريكي نشستند. ابتدا به نظرم آمد كه ايشان شعر ميخواندند. صداي ايشان پايين بود و به نظر آهنگين ميآمد. بعد آهسته آهسته صداي ايشان بلندتر شد و شروع كردند با صداي خيلي بلند گريه كردن (ايشان عادتشان بود و نميتوانستند با صداي كوتاه بگريند).
به نظر من رسيد كه ايشان دو ساعت لاينقطع با صداي بلند گريه ميكردند. من آن شب فهميدم كه پدرم چه چيزي را ميگويند بايد ياد بگيرم. بعد ايشان نماز خواندند و عبادت كردند. فردا صبح من در گوشهاي وقتي ديگران متفرق بودند، گفتم آقاي الهي. گفتند، بله. گفتم، شما ديشب زياد نخوابيديد. گفتند، چرا خوابيدم. گفتم، آخر من بيدار بودم. گفتند، عجب تو بيدار بودي؟ گفتم، بله. گفتند، چرا بيدار بودي؟ گفتم، پدرم گفته بودند كه ببينم شما چگونه شبها را ميگذرانيد.
ايشان به من گفتند، فلان كس (ابن عم) ميگفت، هر شب كه آدم تا صبح بخوابد، صبح مثل يك گاو بلند ميشود. ما ميخواهيم كه مثل گاو از خواب بيدار نشويم. من خيلي تعجب كردم كه يعني چه ايشان چنين ميگويند. بعد ايشان گفتند، در زندگي حيوانات دقت كن، حيوانات روزها را تا غروب به دنبال معيشت خود ميروند. تفاوت انسان و حيوان فقط در شب معلوم ميشود. در روز معلوم نميشود. شب حيوانها ميخوابند، اما انسانها در دل شب بيدار ميمانند. اين جمله درمن خيلي نافذ افتاد.
البته من خيلي هم موفق نيستم، اما واقعاً به نظرم ميرسد كه آدم بايد ولو نيم ساعت، ولو نماز هم نخواند، ولو دعاي مرسوم و متداول را هم نخواند، در شب بيدار بماند. ممكن است حال شما اقتضا نكند نماز بخوانيد. مثلاً ممكن است كسل باشيد و نماز نخوانيد، اما بيدار بودن در دل شب (نفس تهجد) بسيار مفيد است. آدم ميتواند در گذشتهاش فكر كند. ميتواند از حوادث عبرت بگيرد و نقاط ضعف و نقاط قوت زندگي خود را بيابد و براي آن برنامهريزي كند. آدم ميتواند در پوست ديگران فرو برود و بفهمد كه آنها هم آنقدر كه من گمان ميكردم، بد نيستند.
خيلي وقتها آدم در شب فكر ميكند كه اين داوري كه من ميكنم و يا اين سخني كه امروز گفتم درست نيست، يا در اين نزاعي كه فلان كس با من دارد، خيلي هم مقصر نيست. آدم در شب ميتواند در پوست ديگران فرو برود. اگر چنين كند، مييابد كه نبايد از ديگران انتظار نابجا داشته باشد. اين شببيداريها دو كار با آدم ميكند، كار اول آن است كه توقع آدمي از خودش بالا ميرود و كار دوم آن است كه توقع آدمي از ديگران پايين ميآيد. مشكل عمده ما آن است كه توقعمان از خودمان پايين است و از ديگران بالا.
شنيدم كه داناي مرشد شهاب دو اندرز فرمود بر روي آب يكي آنكه در نفس خوشبين مباش دگر آنكه در غير بدبين مباش
با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.